اشعار سعیده کرمانی

  • متولد:

صد بار برگردم همین تصمیم را دارم / سعیده کرمانی


امیدواری در نگاه روشنش پیداست
بر روی لب‌هایش ندارد غیر حرف راست 

وقتی سرش را می‌گذارد روی زانویم
حس می‌کنم دامان من بی‌انتها زیباست

او خاک بازی می‌کند من درس می‌گیرم
دنیای خاکی بازی آدم فریب ماست

سر می‌کشم فنجانی از چای خیالی را
با چادرم در خانه گاهی خانه‌اش برپاست

اسباب بازی‌های خود را زود می‌بخشد
او دل نمی‌بندد همین یعنی دلش دریاست

مهر نماز از دست او در مشت من مخفی‌ست
من این طرف هستم ولی سجاده‌ام آن‌جاست

هر لحظه از این زندگی را قدر می‌داند
نه شاکی از دیروز، نه دلواپس فرداست

من در حرم نقاش باشی می‌شوم با او
یک خط زیارتنامه خواندن واقعاً رویاست

راه توسل را چه استادانه می‌داند
گاهی نیاز خویش را با گریه باید خواست

از کینه خالی کرده قلب کوچک خود را
دنیای من دنیاست یا دنیای او دنیاست؟

گاهی تبش با یک دعای نور می‌خوابد
عرفان مگر غیر از همین بیدارخوابی هاست

صد بار برگردم همین تصمیم را دارم
مادر شدن ،مادر شدن ،مادر شدن زیباست
 

312 1 4.67

حس می‌کنم دنیا بهشت کوچکی دارد  / سعیده کرمانی

نه جای دارد در غزل‌ها پیچش مویم
نه کافری شد بنده‌ی محراب ابرویم

معمولی‌ام آن‌قدر که پشت سرم هرگز
شهری نیفتد از نفس با عطر گیسویم

گاهی نماز صبح را با چرت می خوانم
گاهی کنار میز چرخم ذکر می‌گویم 

گاهی دو دوتا چارتای انتهای ماه 
وامی سبک می‌گیرد از دست النگویم 

گاهی غزل در گوش بند رخت می‌خوانم
گاهی میان تشت دست از شعر میشویم

از کودکانم سادگی را یاد می‌گیرم 
هر شب که می‌خوابند روی هر دو زانویم 

این قصر نقلی آسمانی بی‌کران دارد 
من هم کنار همسرم یک شاه‌بانویم

حس می‌کنم دنیا بهشت کوچکی دارد 
نوزاد خود را صبح‌دم وقتی که می‌بویم
 

559 0 3.3